کیارشکیارش، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

کیارش پسری از دیار آفتاب و دریا

داستان های کیارش و گربه ها

یکی یه دونه مامان ، شما عاشق گربه هایی . خدا نکنه شما گربه ببینی اون موقع گربه های بیچاره از دستت درامان نیستن حتی زیر ماشینا. همش می دویی دنبالشون و دوست داری باهاشون بازی کنی . وقتی از دستت نجات پیدا می کنن که بتونن برن رو دیوار . اون موقع است که دیگه دستت بهشون نمیرسه و گربه ها خوشحال از اینکه کیارش جون باید فقط از اون پایین تماشاشون کنه .  البته قصد اذیت کردنشون رو نداری فقط دوست داری باهاشون بازی کنی .یه روز که تو محوطه داشتی بازی می کردی به خاطر دویدن دنبال گربه ها کلی از خونه دور شده بودی. دیدم صدای خانم همسایه میاد که بلند بلند داره صدات می کنه من هم که تو حیاط بودم با شنیدن صدای خانم نداف دویدم بیرون. دیدم آقا ...
26 آذر 1391

هوای بارونی

کیارش جونم الان که دارم واست می نویسم بارون می باره. تقریباً سه ساعتی هست هوا بارونیه. تو هم عاشق این هوای دلپذیری . من هم همین طور عزیزم. یکی دو هفته پیش هم بارون اومد . اون موقع یه چتر بهت دادم تا بری زیر بارون و کلی از این نعمت زیبا لذت ببری ولی از بس با چتره ور رفتی که خراب شد.امروز هم تا دیدی بارون می باره بابایی رو صدا کردی و گفتی بابا چترت رو بیار. بابایی هم چترش رو باز کرد که بهت بده اما دید این یکی هم از دستت در امان نبوده و یه کم خراب شده . قبل از اینکه خواب بری با هم رفتیم ببینیم نم نم بارون هنوز داره میریزه یا نه ، دیدی قطرات بارون رو دوچرخه ات نشسته برگشتی گفتی عجب بارون خوبی رو دوچرخه اومده ...
26 آذر 1391

وقتی ابراز محبت می کنی

عزیزم دلم ، کیارش جونم وقتی دو سال و نیمه بودی و ازت می پرسیدم مامان رو دوست داری می گفتی آره دوست دالم زیاد . اون موقع ها اگه بابایی ازت می پرسید می گفتی بابایی رو کم دوست دارم . این کم گفتن ها به ما هم سرایت کرد و دیگه ما رو زیاد دوست نمی داشتی آقا شازده. ولی حالا ابراز محبت هات فرق کرده. میای پیشم و من رو بغل می کنی و دستات رو دور گردنم همچی محکم حلقه می کنی که احساس می کنم دارم خفه میشم بعد میگی مامان عزیزم دوستت دارم یه عالمه.      یه روز هم برگشتم گفتم مامانی خیلی محکم  من رو بغل می کنی و ازت پرسیدم : مامان رو چقدر دوست داری ؟ گفتی محکم دوستت دارم الهی قربون اون دوست داشتنت بشم عزیز دلم.  ...
26 آذر 1391
1